محل تبلیغات شما

زخمه های دلتنگی



۱۵:۰۳ گفتی داری خفه میشی و درست گفتی اما من چی بگم؟ نفس سخت بالا میاد نمیدونم چیکار کنم دلم میخواد باهات حرف بزنم اما میترسم بیشتر اذیت بشی برای همین میام اینستاتو رو چک میکنم، میرم واتزآپو چک میکنم نگاه میکنم ببینم تو تلگرام کی آن بودی سعی میکنم با ارتباط اینا با هم بفهمم الان داری چیکار میکنی خودم شروع میکنم به حدس زدن، بازم کلافه ام دنبال یه مطلب میگردم که بهت بگم و تو جوابمو بدی، اذیت نشی و شاید یه آبی هم باشه روی آتیش من هرچی بیشتر میجورم کمتر پیدا میکنم میام اینجا یه چیزی مینویسم، اما اینجا هم معلوم نیست کی اومدی اصلا مطلب قبلی رو دیدی؟ ندیدی؟ اصلا الان توی صفحه ای؟ امیدوارم خوب باشی مشغول نهار و عصرونه باشی یا فیلم دیدن و مشغول تلویزیون، شاید فرندز ببینی شاید داری با کسی صحبت میکنی نمیدونم نمیدونم هرچی قبل از این داستان‌ها دوست نداشتم آخر هفته برید باغ الان دعا میکنم آخر هفته تو باغ باشی یا دورت شلوغ باشه که کمتر فکر کنی، خیلی ناراحتم ازین حالتت، کاشکی یه قرص بود میخوردی و منو یادت میرفت منو نمیشناختی یه روزی اگر گوشه خیابون هم منو می دیدی میگفتی چهرش آشناست اما نمیشناسمش کاش بتونم کاری کنم انقدر غصه نخوری کاش میومدی میبردمت یه سفر که دوست داری هرکاری از دستم برمیومد میکردم که بهت خوش بگذره، میدونم الان تو دلت میگی تو هرکاری از دستت برآمده کردی که زندگیم نابود شه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Personal Blog پرسش مهر98